مامه، توسط جسیکا جورج
شما می توانید از زندگی مدی رایت از جستجوهای او در گوگل که در فواصل زمانی معین در سرتاسر رمان درخشان جسیکا جورج، “Maame” ظاهر می شود، دریافت کنید. در اینجا چند پنجره بر روح نگران او وجود دارد: “آیا بیماری پارکینسون ژنتیکی است؟” “شغل با شادترین کارمندان”؛ “کمر درد در اواسط 20 سالگی”؛ “بچه ها چه مدت صبر می کنند تا از یک دختر برای قرار ملاقات بخواهند؟”
نتایج برای مدی، دختر مهاجران غنای متولد لندن، که در ابتدا بهطور ناامیدکنندهای بین وظیفه فرزندی و بزرگسالی گرفتار شده، پیچیده است. در حالی که هموطنان 25 ساله او به دنبال جام مقدس برای تحقق شغل، چک های حقوقی قابل احترام، حواس پرتی خود و همراهی معنی دار خود هستند (نه لزوماً به این ترتیب)، مدی از پدر 57 ساله خود که به پارکینسون مبتلا است، مراقبت می کند. این یک همراهی دنج و پتویی نیست. این یک مراقبت نازک است، با تمام استرسی که وقتی پول با شما متوقف می شود، حباب می کند. مدی قبل از رفتن به محل کار، میان وعدهها و وعدههای غذایی خود را آماده میکند، با مراقب پدرش هماهنگ میکند و اخبار بدتر شدن وضعیت او را به برادر بسیار پرمشغله و مادر غایب خود، که در حین نظارت بر یک تجارت خانوادگی و یک رابطه فوقدرسی بین انگلستان و غنا میچرخد، مخابره میکند.
جورج این موقعیت غیرقابل دفاع را با ضربات جسورانه و روشن ترسیم می کند و مدی را با قدرتی آرام مسلح می کند که تقریباً (اما نه کاملاً) همدردی شما را با او از بین می برد. سپس در یک موقعیت نادر که پدر مدی مسئولیت مادرش است، اتفاق وحشتناکی رخ می دهد. پس از این تراژدی، فقط بگوییم که مدی احساس گناه، رنجش و اندکی آزاد می کند. او همچنین نگران این است که چگونه میخواهد اجاره خانهاش را بپردازد، زیرا به تازگی توسط یک رئیس بد حماسی از شغل تئاتر اخراج شده است. او میداند که از نظر حرفهای و عاشقانه چند قدم از دوستانش عقب است و در بلوغ کیلومترها جلوتر است.
همانطور که او در حال دستکاری در این مجموعه مادری از چالش ها است، نام مستعار مدی، Maame، مانند یک بوته می باشد. او توضیح میدهد، «معام» در توئی معانی زیادی دارد، اما در مورد من به معنای «زن» است. از زمانی که یادم میآید به من میگفتند مامه و دوست داشتم وقتی هنوز دختر بودم از من به عنوان یک زن یاد میکردند.»
همانطور که یکی از آشنایان خردمند می گوید: “مدتی است که کسی را به این جوانی با شانه های سنگین نمی بینم.”
در نیمه دوم کتاب، مدی این شانس را دارد که 25 ساله شود. او در آپارتمان جدید خود مستقر می شود. موقعیت های پرتنش را با هم اتاقی ها هدایت می کند. شغلی امیدوارکننده در یک شرکت انتشاراتی پیدا می کند. و در اولین دور درام رابطه اش با بند انگشت سفید می گذرد. در مورد من چه میگوید که از قسمتهای غمانگیز بیشتر لذت بردم تا قسمتهایی که قرار بود پیروز باشند؟ این به این معنی نیست که خدا را شکر همه چیز عالی پیش می رود. اما من فکر میکنم برخی از دیالوگهای جورج کمی گیجکننده هستند، مانند زمانی که یکی از شخصیتهای بالقوه متن مینویسد: «خانواده همه چیز هستند، اینطور نیست». من آن را نخریدم، اگرچه در زمان مجردی تلفن ها هنوز سیم های خمیده داشتند و ممکن است با افراد نامناسبی معاشرت کرده باشم.
نگرانی های دیگر: آیا مدی برای مادرش خیلی راحت است؟ آیا جورج یک ترفند راحت از آستین خود برای حل یک معضل مالی بزرگ بیرون می کشد؟ احتمالاً از هر دو جنبه. با این حال، وقتی به عقب برگردید و به بوم جاهطلبانه «Maame» نگاه کنید، به نظر میرسد که اینها بههیچوجه بهنظر میآیند اعتراضهای پوینتیلیستی دارند. جورج فهرستها، مقالهها، ایمیلها، پیشنویس نامهها و یک موضوع Reddit را در کنار متون متعدد و جستجوهای گوگل (اغلب خندهدار) مدی قرار میدهد. به لطف روایت زیبای هدر آگیپونگ، عناصر تکه تکه هم در صفحه و هم در کتاب صوتی با یکدیگر همکاری می کنند.
جورج با همه اینها اجازه می دهد تا لحظات تاریک با لحظات روشن ترکیب شوند، دقیقاً همانطور که در زندگی واقعی انجام می دهند. ناامیدی ها و نگرانی ها، حتی ویرانی ها وجود دارد. اما بعد، در صفحه بعد، یک دوست قدیمی وجود دارد که ظاهر می شود و مدی را برای صبحانه بیرون می برد. نور خورشید از پنجره میتابد. جورج جزئیات و گستره زندگی را با چنین اطمینانی نشان می دهد و شادی زندگیفراموش کرد که او برای اولین بار رمان نویس است.
در پایان «Maame»، جستجوهای مدی در گوگل کاهش یافته است. او هنوز سوالاتی دارد و هنوز کنجکاو است، اما می داند که چگونه در دنیای واقعی آنچه را که نیاز دارد پیدا کند. اگر این سفر یک قهرمان مدرن نیست، نمی دانم چیست.
الیزابت ایگان ویراستار مجله بوک ریویو و نویسنده کتاب «پنجره ای باز می شود» است.
مامه | نوشته جسیکا جورج | 307 ص. | St. مارتین | 27.99 دلار