از قضا، فرهنگ ما آگاهی زیست محیطی را با موقعیت اجتماعی-اقتصادی بالاتر مرتبط می کند، گویی ثروت بیشتر نشان دهنده شخصیت بیشتر است. اما در تجربه من، تأثیرات زیست محیطی به شدت توسط افراد فقیر و ناشنیده احساس و درک می شود.
در واقع، وقتی از فقر بیرون آمدم و وارد طبقهای از لیبرالهای با تحصیلات عالی و از نظر مالی راحت شدم، دریافتم که با وجود تمام علاقهی مفروضشان به عدالت و ادعای اینکه در سمت راست تاریخ قرار دارند، اکثر همسالانم چیز کمی میدهند. در تصمیمات غذایی خود به رنج حیوانات فکر می کردند.
البته، ثروت و طبقه در خرید چه مواد غذایی و محصولاتی نقش دارد. موانع اجتماعی-اقتصادی برای انتخابهای غذایی مبتنی بر ارزشها، بهویژه در مناطق شهری که از گزینههای غذایی سالم جدا شدهاند، غیرقابل انکار هستند. اما برای تصمیمگیری مؤثر در مورد مواد غذایی، نیازی به خرید گوشت گاو گرانقیمت یا نانهای منجمد مهندسی شده از پروتئین نخود نیست، و مدیران ارشد مرد سفیدپوست زندگی گیاهی را اختراع نکردند. رستورانهای بوگی که تختههای غذاخوری سرو میکنند، مطمئناً سالامی گوشت گوزن محلی را اختراع نکردهاند، که ما از آهویی که شکار میکردیم درست میکردیم.
به طور قطع، بسیاری از مصرف کنندگان طبقه متوسط و مرفه که از کار کشاورزی دور مانده اند، در مورد مشکلات کشاورزی کارخانه ای، از جمله سهم آن در تغییرات آب و هوایی، یاد گرفته اند و عادات خود را تغییر داده اند. من تلاش های مهم آنها را تحسین می کنم. با این حال، برای برخی از افراد، کار کردن در نزدیکی نردبان کلاس نه تنها دانش، بلکه دانش را فراهم می کند، و دانستن سزاوار احترام است.
در جوانی در فقر زندگی می کردم و با ناامنی غذایی مواجه بودم. این شرایط انتخاب های من را محدود کرد، اما عشق من به زمین را نفی نکرد. من با رانندگی یک کامیون مزرعه با دانه های گندم در کف کابین و پلاک “Eat beef” روی سپر جلو بزرگ شدم. من افرادی را می شناختم که توسط ماشین آلات کشاورزی معلول شده بودند و در اثر مواد شیمیایی کشاورزی از کار افتاده بودند. در مورد شرایط حیوانات مزرعه و کارگران مزرعه چاره ای جز درک نداشتم.
برای من طعم گوشت بدون حافظه بدن وجود ندارد – گرمای یک گوساله تازه متولد شده در آغوش سردم، بوی مدفوع آبشاری مادر، خطر سم های سنگین او. میتوانستم گاوهای مزرعهمان را از پنجره اتاق خواب طبقهی بالا ببینم و خوکها و مرغها را از درب ورودی خانهمان.
من گمان می کنم نزدیکی اولیه من به حیوانات باعث همدلی من با آنها نشد، همانقدر که آشکارا آن را آشکار کرد. مطمئناً، تجارب مشابه باعث نشد که بیشتر افراد جامعه کشاورزی من، فعالان حقوق حیوانات باشند. اما به طور کلی، من رفتارهای آگاهانه نسبت به محیط زیست را در میان کارگران فقیر روستایی نسبت به سایر فضاهای اجتماعی-اقتصادی که در آن زندگی کرده ام مشاهده کردم.