هرسی اصرار داشت که گنجینهای از عکسهای شلدون در آنجا یافت میشود. او شماره تلفن مردی را در نیومکزیکو به نام الری لانیر، دوست شلدون، مغز متفکر عکس وضعیت بدن، به من داد. هرسی به من گفت: “او ممکن است بداند آنها به کجا ختم شدند.”
رفتن از هرسی به لانیر به معنای عبور از آستانه ارتدوکس آکادمیک معاصر به حوزه های عجیب و غریب تر خرده فرهنگ شلدون بود، شبکه ای سست از شاگردان بازمانده او. تعدادی از آنها میراث شلدون را زنده نگه می دارند، به امید احیای آن.
لنیر، دانشجوی هفتاد ساله دکترای خوش بیان در ایالت نیومکزیکو، به من گفت که در اواخر دهه 1940 با شلدون در کلمبیا آشنا شد، زمانی که آن دو با آلدوس هاکسلی و کریستوفر ایشروود و خدمهشان در حال معاشرت بودند. (شلدون جنبه عرفانی نبوی داشت که خود را در رساله های فلسفی هاکسلین در مورد “وصیت پرومته” نشان داد. لانیر به من گفت که شلدون همچنین “کارشناس برجسته جهان در تاریخ پنی آمریکایی” بود.) در آن زمان شلدون بود. در اوج شهرت فراموش شده خود بود. مجله لایف در سال 1951 یک داستان روی جلد در مورد تئوری جسمانی شلدون منتشر کرد.
در حالی که تصور رایج شلدونیسم این است که او انسان ها را به سه نوع تقسیم می کند – “اکتومورف” های لاغر و عصبی. “اندومورف های” چاق و شادی آور؛ «مزومورفهای» مطمئن و متحیر – کاری که او در واقع انجام داد تا حدودی پیچیدهتر بود. او معتقد بود که هر فردی درجات مختلفی از هر یک از سه جزء شخصیت را در درون خود دارد. شلدون با استفاده از اندازهگیریهای بدن و نسبتهای به دست آمده از عکسهای برهنه، معتقد بود که میتواند به هر فرد یک عدد سه رقمی اختصاص دهد که این سه جزء را نشان میدهد، مؤلفههایی که شلدون معتقد بود ذاتی هستند – ژنتیکی – و بدون توجه به تغییر وزن موقت، تعیینکنندههای ثابت شخصیت باقی میمانند. . به عبارت دیگر، هیکل برابر با سرنوشت است.
برای مدتی طعم پاپ-روان ماه بود. مجله Cosmopolitan آزمون هایی در مورد چگونگی درک همسر خود بر اساس سوماتوتایپ منتشر کرد. Ecto-، meso- و endomorphic وارد زبان شده اند، اگرچه تعداد کمی از دانشمندان این روزها ادعاهای شلدون را تأیید می کنند. “نیمی از کتاب های درسی در [ his ] منطقه موفق به گرفتن نمی شود [ him ] به طور جدی،” یکی از دانشگاهیان در مقاله ای در سال 1992 در مورد میراث شلدون اظهار داشت. دیگران، مانند هانس آیزنک، روانشناس بریتانیایی، اظهار کرده اند که شلدون واقعاً اصلاً علم انجام نمی داد، او فقط به آن دست می زد، که “تئوری کمی وجود دارد”. پایه ای برای یافته های مشاهده شده.”
با این وجود، در اواخر دهه 40 و اوایل دهه 50، شلدونیسم جریان اصلی به نظر می رسید، و شلدون از آن برای نزدیک شدن به مدارس آیوی لیگ استفاده کرد. بسیاری، مانند هاروارد، قبلاً سنت عکس وضعیتی داشتند. اما در کالج ولزلی در اواخر دهه 1920 بود که نگرانی در مورد درستی وضعیت به یک صنعت کلبه با ادعاهایی برای علم تبدیل شد. بخش بهداشت فیلمهای آموزشی در مورد اندازهگیری وضعیت بدن را به سایر کالجهای زنانه پخش کرد، که این کار را انجام دادند، مانند برخی از دبیرستانها و مدارس ابتدایی “پیشرو”. (زمانی که هیلاری رودهام به پردیس ولزلی رسید، زنان اجازه داشتند فقط تا حدی برهنه عکس بگیرند. اگرچه لانیر فرض میکند شلدون عکس رادهام را گرفته است، آرشیویستهای ولزلی بر این باورند که شلدون در مدرسه آنها عکسهای وضعیتی نمیگرفت.)