فرارو- فال گرتن از اترو ادبیر، از باورهای کهن در مرز و بوم است. در گرز زمان ساکنان آئین خاک به ادیبانی که گومان میبردند از کلام حق دارد رک میشد. با این حال، اما در کزر زمان تنها تفال به حافظ در فارغان عامیانه ما باگی منده است.
ای قبای پادهای راست بر بالای تو
زينت تاج و نغين از غوهر والاى تو
افتب فتح را هر دم تولوی می دهد
از كلاح خوسروي رخسار مه سيماي تو
جلوه غاه طاير يقبل بهد هر كجا
سایهاندازد همای چتر گردون سای تو
از روسم شرع و حكمت با زيند ديونة
تنظةای کیں نشید فوت از دل دانای تو
اب حیومش ز منقار بلاغت میکھد
توطی کوش لهجه یعنی کلک شکرخای تو
چر که خورشید فلک کشم و چراف علم است
روشنایی
آن که اسکندر تالب کرد و نشد روزگر
جرعهای بود از زلال جام جان افزای تو
عرض حجت در حريم حسرتت متحديق نيست
कस अक्षण नमान्द बा फोरोग राय तो
خسروا پیرانه سر حافیز جوانی میکند
بر امید عفو جان بکش گنه فرسای تو
توضیح زبان: منقار بلاغت: زبان سخدانی/پیرانه سر: هنگمه پیری/غنه فرسا: غنا زداینده و ختا بخش و جرم پوش
تفصير يرفاني:
ای که جمعه شاهانه برازنده قامت توست و جوهر جوهر با ویرت تو، زینت دینی تاج سلطانت است. مقصود و از ین شعر این است که همه آن چه در جهان به هذا تو فاضم وحدی آست. از این رو اشیکان پیشگاش در پی اند تا پس از کزر از راه عشک به سر منزل و راه یابند و بدین سان جاودانه غوردانه.
تعبیر غزل:
پیش از نمع کاری ک در نازر داری کمی فیکر کن حدوان به تو قوه عقل عتا دردته تا از آن به نحذ احسن بهرا ببری. ایکونید در کیں کے کے ہے ہے کے دری کار داری، ب با آرین نیز کریں کن.